خاله فائزه
مامان:
دیروز مهد رها خانوم جلسه بود. من چون مرخصیهام زیاد شده نمی تونستم اول جلسه حاضر باشم . وقتی رسیدم جلسه شروع شده بود و خانم شیبانی عزیز هم که تازه چند روزی است از ینگه دنیا آمدن در جمع بودن و داشتن درخصوص شرایط خانواده های مهاجر صحبت می کردن! در واقع صحبتشون این بود که مهم نیست کجا دارید زندگی می کنید بلکه مهم اینه که فکرتون رو درگیر و نگران نکنید. من که کاملا موافق بودم. نمی دونم شاید من دیگه زیادی خودم رو درگیر نمی کنم و من باید کمی برعکس عمل کنم!
بعد با رها جون رفتیم خونه خاله فائزه و رها حسابی با خالش بازی کرد. منم که 2 ساعتی جیم شدم و رفتم گروه. توی گروه هم بحث رقابت ما به بچه هامون بود!!!!!!!!!!!!
رها جون هم حسابی پیش حوری جون (مامان خاله اش) بلبل زبونی کرده بود و اعلام کرده بود قراره با پویان ازدواج کنه. البته حسابی واسه پویان خان هم تبلیغات کرده بودن و گفته بودن علاوه بر خودشون فاخته و آمیتیس هم متقاضی ازدواج با پویان می باشند ولی پویان قصد داره به همه این دوستان نه بگه و با دختر خالش نیلوفر ازدواج کنه. مامان فائزه حسابی شکه شده بود فکر کنم تعجب می کرد که چطور فائزه با 33 سال سن هنوز کسی رو انتخاب نکرده و یا وارد رقابتی چنین تنگاتنگ که احتمال موفقیتش هم کمه نشده ولی دخترک 5 ساله من حتی از اینکه در رقابتی شرکت کنه که احتمال باختش زیاده هراسی نداره و با غرور از این موضوع حرف می زنه