رهارها، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

روزهای کودکی من

خاله فائزه

1391/12/14 13:55
نویسنده : رها و مامان
340 بازدید
اشتراک گذاری

مامان:

دیروز مهد رها خانوم جلسه بود. من چون مرخصیهام زیاد شده نمی تونستم اول جلسه حاضر باشم . وقتی رسیدم جلسه شروع شده بود و خانم شیبانی عزیز هم که تازه چند روزی است از ینگه دنیا آمدن در جمع بودن و داشتن درخصوص شرایط خانواده های مهاجر صحبت می کردن! در واقع صحبتشون این بود که مهم نیست کجا دارید زندگی می کنید بلکه مهم اینه که فکرتون رو درگیر و نگران نکنید. من که کاملا موافق بودم. نمی دونم شاید من دیگه زیادی خودم رو درگیر  نمی کنم و من باید کمی برعکس عمل کنم!

بعد با رها جون رفتیم خونه خاله فائزه و رها حسابی با خالش بازی کرد. منم که 2 ساعتی جیم شدم و رفتم  گروه. توی گروه هم بحث رقابت ما به بچه هامون بود!!!!!!!!!!!!

رها جون هم حسابی پیش حوری جون (مامان خاله اش) بلبل زبونی کرده بود و اعلام کرده بود قراره با پویان ازدواج کنه. البته حسابی واسه پویان خان هم تبلیغات کرده بودن و گفته بودن علاوه بر خودشون فاخته و آمیتیس هم متقاضی ازدواج با پویان می باشند ولی پویان قصد داره به همه این دوستان نه بگه و با دختر خالش نیلوفر ازدواج کنه. مامان فائزه حسابی شکه شده بود فکر کنم تعجب می کرد که چطور فائزه با 33 سال سن هنوز کسی رو انتخاب نکرده و یا وارد رقابتی چنین تنگاتنگ که احتمال موفقیتش هم کمه نشده ولی دخترک 5 ساله من حتی از اینکه در رقابتی شرکت کنه که احتمال باختش زیاده هراسی نداره و با غرور از این موضوع حرف می زنهابرو

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

جشنواره بزرگ تولید کتابهای صوتی کودکان
14 اسفند 91 11:00
دوست بزرگوار رها و مامان برآنیم تا بزرگترین کتابخانه صوتی برای کودکان و نوجوانان ، بویژه کودکان نابینا را ایجاد کنیم . از شما بزرگوار رسما دعوت می شود درخواست " همکار افتخاری" ما را پذیرا باشید و در اجرای این برنامه فرهنگی ما را یاری فرمائید.